3. از آواز دشمن،و بیداد شریران؛زیرا که رنجم میدهندو خشمگینانه بر من دشمنی میورزند.
4. دل در سینهام به درد آمده،و رعب و وحشتِ مرگ بر من مستولی شده است.
5. ترس و لرز مرا درگرفته،و دهشت بر من چیره گشته است!
6. با خود گفتم: «کاش مرا بالهای کبوتر بود،تا پرواز کرده، میآسودم؛
7. آری، به دوردستها میگریختمو در صحرا مأوا میگزیدم؛ سِلاه
8. به سوی پناهگاهی میشتافتم،به دور از تندباد و توفان!»
9. خداوندگارا، شریران را هلاک کن،و زبانشان را مشوش گردان،زیرا که در شهر خشونت و نزاع میبینم.
10. روز و شب بر حصارهایش میگردند،و جنایت و شرارت در درون آن است.
11. ویرانگری در میان آن غوغا میکند،و ظلم و تقلب از میدان آن دور نمیشود.