هزارۀ نو

لوقا 9:40-48 هزارۀ نو (NMV)

40. به شاگردانت التماس کردم از او بیرونش کنند، امّا نتوانستند.»

41. عیسی پاسخ داد: «ای نسل بی‌ایمان و منحرف، تا به کِی با شما باشم و تحملتان کنم؟ پسرت را اینجا بیاور.»

42. در همان هنگام که پسر می‌آمد، دیو او را بر زمین زد و به تشنج افکند. امّا عیسی بر آن روح پلید نهیب زد و پسر را شفا داد و به پدرش سپرد.

43. مردم همگی از بزرگی خدا در حیرت افتادند.در آن حال که همگان از کارهای عیسی در شگفت بودند، او به شاگردان خود گفت:

44. «به آنچه می‌خواهم به شما بگویم به‌دقّت گوش بسپارید: پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهد شد.»

45. امّا منظور وی را درنیافتند؛ بلکه از آنان پنهان ماند تا درکش نکنند؛ و می‌ترسیدند در این باره از او سؤال کنند.

46. روزی در میان شاگردان این بحث درگرفت که کدام‌یک از ایشان از همه بزرگتر است.

47. عیسی که از افکار ایشان آگاه بود، کودکی را برگرفت و در کنار خود قرار داد،

48. و به آنان گفت: «هر که این کودک را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هر که مرا بپذیرد، فرستندۀ مرا پذیرفته است. زیرا در میان شما آن‌کس بزرگتر است که از همه کوچکتر باشد.»