3. آنگاه شیطان در یهودای معروف به اَسخَریوطی که یکی از دوازده شاگرد بود، رخنه کرد.
4. او نزد سران کاهنان و فرماندهان نگهبانان معبد رفت و با آنان گفتگو کرد که چگونه عیسی را به دست ایشان تسلیم کند.
5. آنان شاد شدند و موافقت کردند مبلغی به او بدهند.
6. او نیز پذیرفت و در پی فرصت بود تا در غیاب مردم، عیسی را به آنان تسلیم کند.
7. پس روز عید فَطیر که میبایست برۀ پِسَخ قربانی شود، فرا رسید.
8. عیسی، پطرس و یوحنا را فرستاده، گفت: «بروید و شام پِسَخ را برایمان تدارک ببینید تا بخوریم.»
9. پرسیدند: «کجا میخواهی تدارک ببینیم؟»
10. پاسخ داد: «هنگامی که داخل شهر میشوید، مردی با کوزهای آب به شما برمیخورد. از پی او به خانهای بروید که بدان داخل میشود
11. و به صاحبخانه بگویید: ”استاد میگوید: ’میهمانخانه کجاست تا شام پِسَخ را با شاگردانم بخورم؟“‘
12. او بالاخانۀ بزرگ و مفروشی به شما نشان خواهد داد. در آنجا تدارک ببینید.»
13. آنها رفتند و همه چیز را همانگونه یافتند که به ایشان گفته بود، و پِسَخ را تدارک دیدند.
14. ساعت مقرر فرا رسید و عیسی با رسولان خود بر سفره بنشست.
15. آنگاه به ایشان گفت: «اشتیاق بسیار داشتم پیش از رنج کشیدنم، این پِسَخ را با شما بخورم.