19. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن.“‘
20. «پس برخاست و راهی خانۀ پدر شد. امّا هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان به سویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسهاش کرد.
21. پسر گفت: ”پدر، به آسمان و به تو گناه کردهام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم.“