هزارۀ نو

لوقا 1:58-75 هزارۀ نو (NMV)

58. همسایگان و خویشان چون شنیدند که خداوند رحمت عظیمش را بر وی ارزانی داشته است، در شادی او سهیم شدند.

59. روز هشتم، برای آیینِ ختنۀ نوزاد آمدند و می‌خواستند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند.

60. امّا مادر نوزاد گفت: «نه! نام او باید یحیی باشد.»

61. گفتند: «از خویشان تو کسی چنین نامی نداشته است.»

62. پس با اشاره، نظر پدر نوزاد را دربارۀ نام فرزندش جویا شدند.

63. زکریا لوحی خواست، و در برابر حیرت همگان نوشت: «نام او یحیی است!»

64. در دم، زبانش باز شد و دهان به ستایش خدا گشود.

65. ترس بر همۀ همسایگان مستولی گشت و مردم در سرتاسر کوهستان یهودیه در این باره گفتگو می‌کردند.

66. هر که این سخنان را می‌شنید، در دل خود می‌اندیشید که: «این کودک چگونه کسی خواهد شد؟» زیرا دست خداوند همراه او بود.

67. آنگاه پدر او، زکریا، از روح‌القدس پر شد و چنین نبوّت کرد:

68. «متبارک باد خداوند، خدای اسرائیل،زیرا به یاری قوم خویش آمده و ایشان را رهایی بخشیده است.

69. او برای ما شاخِ نجاتیدر خاندان خادمش داوود، بر پای داشته است،

70. چنانکه از دیربازبه زبان پیامبران مقدّس خود وعده فرموده بود که

71. ما را از دست دشمنانو همۀ کسانی که از ما نفرت دارند، نجات بخشد،

72. تا بر پدرانمان رحمت بنمایدو عهد مقدّس خویش به یاد آورَد؛

73. همان سوگندی را کهبرای پدرمان ابراهیم یاد کرد

74. که ما را از دست دشمن رهایی بخشدو یاری‌مان دهد که او را بی هیچ واهمه عبادت کنیم،

75. در حضورش،با قدّوسیت و پارسایی، همۀ ایام عمر.