هزارۀ نو

غزل غزل‌ها 8:1-5 هزارۀ نو (NMV)

1. کاش مرا همچون برادری می‌بودیکه از سینۀ مادرم شیر خورده است،آنگاه چون تو را در بیرون می‌یافتم،می‌بوسیدم،و کسی بر من به دیدۀ حقارت نمی‌نگریست.

2. تو را هدایت می‌کردمو به خانۀ مادرم می‌بردم،همان که مرا زندگی آموخته است؛تو را شرابِ عطرآگین می‌دادم تا بیاشامی،و از عَصیر انار خویش به تو می‌نوشاندم.

3. دست چپش زیر سَرِ من است،و به دست راستش مرا در آغوش کشیده.

4. ای دختران اورشلیم،شما را قسم می‌دهم،که عشق را تا سیر نگشته،زحمت مرسانید و بازمدارید!

5. این کیست که از بیابان برمی‌آید،تکیه زده بر دلداده‌اش؟زیر درخت سیب تو را برانگیختم،آنجا که مادرت به جهت تو دردِ زا کشید،آنجا که آن که تو را بزاد، دردِ زا کشید.