هزارۀ نو

غزل غزل‌ها 6:5-13 هزارۀ نو (NMV)

5. چشمانت را از من بگردان،زیرا مرا افسون می‌کنند.گیسوانت همچون گلۀ بزهاست،که از دامنه‌های جِلعاد فرود آیند.

6. دندانهایت به گله‌ای مانَدکه تازه از شستشو برآمده باشند؛هر یک با خود توأمی دارد،و از ایشان یکی هم کم نیست.

7. شقیقه‌هایت از پسِ روی‌بَندِ تو،همچون پار‌ۀ انار است.

8. شصت ملکه توانَد بود،و هشتاد مُتَعِه،و دوشیزگانِ بی‌شمار،

9. اما کبوتر من،گُل بی‌خارِ من،یگانه است!یگانه دُختِ مادر خویش،و عزیزترینِ آن که او را بزاد.دوشیزگان او را بدیدند،و خجسته‌اش خواندند؛ملکه‌ها و مُتَعِه‌ها نیز،و جملگی ستایشش کردند!

10. «این کیست که چونان شَفَق رُخ می‌نماید،به زیبایی ماه،به درخشندگی خورشید،و به شکوهمندی لشکریانِ بیرق‌دار؟»

11. به بوستان درختان گردو فرود شدم،تا شکوفه‌های وادی را بنگرم؛تا ببینم آیا موها جوانه زده‌اند،یا که انارها به گُل نشسته‌اند؟

12. و پیش از آنکه دریابم،اشتیاقم مرا مانند ارابه‌های عَمیناداب ساخت!

13. باز آی، ای دختر شولَمّی، باز آی!باز آی تا بر تو بنگریم، باز آی!چرا می‌خواهید بر دختر شولَمّی بنگرید،چنانکه گویی به رقصِ میان دو لشکر؟