هزارۀ نو

غزل غزل‌ها 3:3-9 هزارۀ نو (NMV)

3. قراولانِ شبگرد مرا یافتند؛بدیشان گفتم‌: «آیا محبوبِ جان مرا دیده‌اید؟»

4. هنوز از ایشان چندان نگذشته بودمکه محبوب جان خویش را یافتم!او را محکم گرفتم و رها نکردم،تا اینکه به خانۀ مادرم درآوردم،به حجرۀ او که به من آبستن شد.

5. ای دختران اورشلیم،شما را به غزالها و آهوانِ صحرا قسم،که عشق را تا سیر نگشته،زحمت مرسانید و بازمدارید!

6. این کیست که همچون ستونی از دوداز بیابان برمی‌آید؟که به مُر و کُندُر معطّر است،و به عطریاتِ بازرگانان، عطرآگین؟

7. هان این تختِ روانِ سلیمان است،که شصت تن از جنگاورانِ اسرائیل پیرامون آنند.

8. آنان جملگی به شمشیر مسلح‌اند و رزم‌آزموده،هر یک شمشیر بر میان، مهیای خطرات شب.

9. سلیمانِ پادشاه، تختِ روانی از سرو لبنان برای خویشتن ساخت.