هزارۀ نو

دانیال 2:31-37 هزارۀ نو (NMV)

31. «پادشاها، چون می‌نگریستی، به ناگاه در برابرت تمثالی عظیم بر پا شد، تمثالی بزرگ با درخشندگیِ بی‌نهایت و منظری هولناک.

32. سرِ آن تمثال از طلای ناب، سینه و بازوهایش از نقره، شکم و رانهایش برنجین،

33. ساقهایش آهنین و پا‌هایش بخشی از آهن و بخشی از گِل بود.

34. چون می‌نگریستی، سنگی بَرکَنده شد، اما نه به دست بشر، و به پا‌های آهنین و گِلین برخورده، آنها را خُرد کرد.

35. آنگاه آهن و گِل و برنج و نقره و طلا با هم خُرد شده، همچون کاهِ خرمنگاهِ تابستانی گردید؛ و باد آنها را پراکنده ساخت، به گونه‌ای که اثری از آنها باقی نماند. اما آن سنگ که به تمثال برخورد، کوهی عظیم شد و جهان را به‌تمامی پر ساخت.

36. «این بود خواب، و اکنون تعبیرش را برای پادشاه باز خواهیم گفت:

37. پادشاها، تو شاه شاهانی. خدای آسمانها به تو سلطنت و اقتدار و توانایی و شوکت عطا فرموده است؛