هزارۀ نو

دانیال 2:11-25 هزارۀ نو (NMV)

11. مطلبی که پادشاه می‌پرسد چندان دشوار است که به‌جز خدایان که مسکنشان با انسان نیست، اَحَدی نمی‌تواند آن را به پادشاه بازگوید.»

12. پادشاه از این سخن به خشم آمده، سخت برآشفت و فرمان داد که همۀ حکیمانِ بابِل را هلاک کنند.

13. بدین‌سان فرمان صادر شد که حکیمان کشته شوند، و در جستجوی دانیال و دوستانش برآمدند تا آنها را نیز بکشند.

14. اما دانیال به حکمت و خرد با اَریوک، رئیسِ جلادانِ شاه که برای کشتن حکیمان بابِل فرستاده شده بود، سخن گفت.

15. او از اَریوک، سردار شاه پرسید: «از چه روی حکم شاه چنین سخت است؟» آنگاه اَریوک دانیال را از موضوع آگاه ساخت.

16. دانیال به درون رفت و از پادشاه فرصت خواست تا تعبیر را برای پادشاه بیان کند.

17. سپس دانیال به خانۀ خویش بازگشت و موضوع را به دوستان خود حَنَنیا، میشائیل و عَزَریا بازگفت

18. تا دربارۀ این راز از خدای آسمانها طلب رحمت کنند، مبادا دانیال و دوستانش نیز با دیگر حکیمان بابِل هلاک شوند.

19. آنگاه آن راز در رؤیای شب بر دانیال آشکار گردید. پس او خدای آسمانها را متبارک خواند

20. و گفت:«متبارک باد نام خدا تا ابدالآباد،زیرا حکمت و توانایی از آن اوست.

21. او زمانها و فصلها را دگرگون می‌سازد؛پادشاهان را برکنار می‌کند و پادشاهان را برقرار می‌نماید.او حکیمان را حکمت می‌بخشدو فهیمان را معرفت عطا می‌فرماید.

22. او چیزهای عمیق و پنهان را آشکار می‌سازد؛از آنچه در تاریکی نهفته است، آگاه است،و نور نزد وی مسکن دارد.

23. ای خدای پدرانم، تو را سپاس می‌گویم و می‌ستایم،چراکه مرا حکمت و توانایی عطا کردی،و آنچه را از تو خواستیم اکنون بر من معلوم داشتی،و مطلب پادشاه را بر ما آشکار ساختی.»

24. پس دانیال نزد اَریوک که پادشاه او را به کشتن حکیمان بابِل گماشته بود، رفت و او را گفت: «حکیمان بابِل را هلاک مکن. مرا به پیشگاه پادشاه ببر تا تعبیر را برایش بیان کنم.»

25. آنگاه اَریوک شتابان دانیال را به پیشگاه پادشاه برد و گفت: «در میان اسیران یهودا مردی را یافته‌ام که تعبیر را برای پادشاه بیان تواند کرد.»