هزارۀ نو

امثال 7:8-16 هزارۀ نو (NMV)

8. که در کوچه از نزدیکی گوشۀ او می‌گذشتو از راهِ خانۀ او می‌رفت،

9. شامگاهان، آنگاه که روز رنگ می‌باختو تاریکیِ شب دامن می‌گسترد.

10. و اینک، زنی به دیدار او آمد،در لباس فاحشه، با خباثت دل.

11. زنی یاوه‌گو و سرکش،که پاهایش در خانه تاب نمی‌آورَد؛

12. دَمی در کوچه‌ها و دمی دیگر در میدانهادر گوشه‌ای به کمین است.

13. پس او را بگرفت و ببوسیدو روی خویش بی‌حیا ساخت و گفت:

14. «نزد من قربانیهای رفاقت است؛زیرا امروز نذرهایم را ادا کرده‌ام.

15. پس به دیدار تو بیرون آمدمو تو را سخت جستجو کرده، یافتم!

16. بر بستر خود دیباها از کتان مصریگسترانیده‌ام؛