7. آنها پرسیدند: «پس چرا موسی اجازه داد كه مرد با دادن یک طلاقنامه به زن خود از او جدا شود؟»
8. عیسی در جواب گفت: «بهخاطر سنگدلی شما بود كه موسی اجازه داد از زن خود جدا شوید، ولی از ابتدای خلقت چنین نبود.
9. امّا من به شما میگویم هرکس زن خود را به هر علّتی به جز علّت زنا طلاق دهد و با زن دیگری ازدواج نماید مرتكب زنا میشود.»
10. شاگردان به او گفتند: «اگر شوهر در مقابل زنش باید چنین وضعی داشته باشد، بهتر است كه دیگر كسی ازدواج نكند.»
11. عیسی به آنها گفت: «همه نمیتوانند این تعلیم را قبول كنند، مگر کسانیکه استعداد آن را داشته باشند.
12. بعضیها طوری به دنیا آمدهاند كه اصلاً نمیتوانند ازدواج كنند، عدّهای هم به دست انسان مقطوعالنّسل شدهاند و عدّهای نیز بهخاطر پادشاهی آسمان از ازدواج خودداری میکنند. بنابراین هرکس قدرت اجرای این تعلیم را دارد، آن را بپذیرد.»
13. در این وقت عدّهای از مردم، بچّههای کوچک را نزد عیسی آوردند تا او دست خود را بر سر آنها بگذارد و برای آنها دعا كند. امّا شاگردان آنها را بهخاطر این كار سرزنش كردند.
14. امّا عیسی به آنان فرمود: «بگذارید بچّههای کوچک نزد من بیایند و مانع آنان نشوید، زیرا پادشاهی آسمان به چنین كسانی تعلّق دارد.»
15. عیسی دست خود را بر سر كودكان گذاشت و سپس از آنجا رفت.
16. در این هنگام مردی جلو آمد و از عیسی پرسید: «ای استاد چه كار نیكی باید بكنم تا بتوانم حیات جاودانی را به دست آورم؟»
17. عیسی به او گفت: «چرا دربارهٔ نیكی از من سؤال میکنی؟ فقط یکی نیكوست. امّا اگر تو مایل هستی به حیات وارد شوی، احكام شریعت را نگاهدار.»
18. او پرسید: «كدام احكام؟» عیسی در جواب فرمود: «قتل مكن، زنا مكن، دزدی نكن، شهادت دروغ نده،
19. احترام پدر و مادر خود را نگاهدار و همسایهات را مانند جان خود دوست بدار.»
20. آن جوان پاسخ داد: «من همهٔ اینها را نگاه داشتهام، دیگر چه چیزی كم دارم؟»
21. عیسی به او فرمود: «اگر میخواهی كامل باشی برو، دارایی خود را بفروش و به بیچارگان بده تا برای تو در عالم بالا ثروتی اندوخته شود. آن وقت بیا و از من پیروی كن.»
22. وقتی آن جوان این را شنید با دلی افسرده از آنجا رفت زیرا ثروت بسیار داشت.
23. عیسی به شاگردان خود فرمود: «بدانید كه ورود دولتمندان به پادشاهی آسمان بسیار دشوار است،