44. و به گمان اینكه او در بین كاروان است یک روز تمام به سفر ادامه دادند و آن وقت در میان دوستان و خویشان خود به جستجوی او پرداختند.
45. چون او را پیدا نكردند ناچار به اورشلیم برگشتند تا به دنبال او بگردند.
46. بعد از سه روز او را در معبد بزرگ پیدا كردند -درحالیكه در میان معلّمان نشسته بود و به آنان گوش میداد و از ایشان سؤال میکرد.
47. همهٔ شنوندگان از هوش او و از پاسخهایی كه میداد در حیرت بودند.
48. والدین عیسی از دیدن او تعجّب كردند و مادرش به او گفت: «پسرم، چرا با ما چنین كردی؟ من و پدرت با نگرانی زیاد دنبال تو میگشتیم.»
49. او گفت: «برای چه دنبال من میگشتید؟ مگر نمیدانستید كه من موظّف هستم در خانهٔ پدرم باشم؟»
50. امّا آنان نفهمیدند كه مقصود او چیست.
51. عیسی با ایشان به ناصره بازگشت و مطیع آنان بود. مادرش همهٔ این چیزها را در دل خود نگاه میداشت.
52. عیسی در حكمت و قامت رشد میکرد و مورد پسند خدا و مردم بود.