Today's Persian Version

ارمیا 4:16-31 Today's Persian Version (TPV)

16. آنها آمده‌اند تا به ملّتها اخطار کنند و به مردم اورشلیم بگویند که دشمنان از سرزمینی دور می‌آیند. این دشمنان برضد شهرهای یهودا فریاد می‌زنند.

17. و آنها مثل محافظانی که مزرعه‌ای را نگهداری می‌کنند اورشلیم را محاصره خواهند کرد. این به‌خاطر آن است که مردمش برضد خداوند شوریده‌اند. خداوند چنین گفته است.

18. ای یهودا، با نحوهٔ زندگی‌ات و کارهایی که مرتکب شده‌ای این بلا را بر سر خودت آورده‌ای. گناه تو، تو را به این روز انداخته و مثل شمشیری به قلب تو فرو رفته است.

19. درد! دردی که نمی‌توانم آن را تحمّل کنم!قلبم! قلبم بشدّت می‌تپد!نمی‌توانم ساکت بمانم،صدای شیپورهاو فریادهای جنگ را می‌شنوم.

20. مصیبت‌ها یکی پس از دیگری می‌آیند،و تمام مملکت ویران شده است.چادر‌های ما ناگهان درهم شکستهو پرده‌های آنها پاره‌پاره شده‌اند.

21. تا به کی باید شاهد چنین جنگ مهیبی باشم،و تا به کی باید صدای شیپور جنگ را بشنوم؟

22. خداوند می‌گوید: «قوم من احمقند،آنها مرا نمی‌شناسند.آنها مثل کودکان احمقی هستندکه فهم و شعور ندارند.در ارتکاب شرارت ماهرند،ولی در بجا آوردن نیکی قاصر.»

23. به زمین نگاه کردم -‌بایر و ویران بود،به آسمان نگریستم-‌در آن نوری نبود.

24. به کوهها نگاه کردم -‌آنها در لرزش بودند،و تپّه‌ها از یک طرف به طرفی دیگر در نوسان بودند.

25. هیچ انسانی در آنجا نبود،حتّی پرندگان هم، از آنجا گریخته بودند.

26. زمین حاصلخیز به بیابان،و شهرهای آن به‌خاطر غضب خداوندبه ویرانه‌ای تبدیل شده‌اند.

27. (خداوند گفته است که تمام زمین بایر خواهد شد ولی آن را کاملاً از بین نخواهد برد.)

28. زمین سوگوارو آسمان تیره خواهد شد.خداوند چنین گفته استو فکر خود را عوض نخواهد کرد.او تصمیم خود را گرفتهو از آن برنخواهد گشت.

29. با شنیدن فریاد اسب سواران و تیراندازانهمه خواهند گریخت.بعضی‌ها به جنگل پناه می‌برندو دیگران برفراز کوهها پنهان می‌شوند.تمام شهرها از جمعیّت خالی خواهند شدو دیگر کسی در آنها زندگی نخواهد کرد.

30. ای اورشلیم، تو محکوم به فنا هستی!چرا جامهٔ قرمز می‌پوشی؟چرا خود را با جواهرات می‌آرایی و سُرمه بر چشمان خود می‌کشی،خودت را بیهوده زیبا می‌کنی!عُشاق تو، تو را طرد کردهو می‌خواهند تو را بکشند.

31. فریادی شنیدم، شبیه فریاد زنی در حال زایمان،زنی که اولین بچّه‌اش را به دنیا‌ می‌آورد.این فریاد اورشلیم بود که برای نفس کشیدن تقلّا می‌کرد،دست خود را بلند می‌کند و می‌گوید:«من محکوم به فنا هستم!آنها برای کشتن من می‌آیند.»