3. امّا، ای خداوند، تو مرا میشناسیو هرچه انجام میدهم تو میبینیو میدانی چقدر تو را دوست دارم.این مردمان شریر را مثل گوسفندانی که برای قصّابی میبرند، از اینجا بیرون ببر؛و تا زمان کشتارشان آنها را جدا نگاهدار.
4. تا به کی این سرزمین ما باید اینقدر خشک باشدو علف مزارع ما پژمرده باشند؟حیوانات و پرندگان هم بهخاطر شرارت قوم در حال مرگند،قومی که میگوید 'خدا نمیبیند ما چه میکنیم؟'»
5. خداوند گفت:«ای ارمیا، اگر از مسابقه دادن با مردمان اینقدر خسته شدهای،چگونه میتوانی با اسبان مسابقه دهی؟اگر نمیتوانی در زمین صاف و هموار روی پای خود بایستی،در جنگلهای اردن چه خواهی کرد؟
6. حتّی اعضای خانوادهات به تو خیانت کردهاند،و با همدستی دشمنان به تو حمله میکنند.به آنها اعتماد نکن،حتّی اگر آنها دوستانه با تو سخن گویند.»
7. خداوند میگوید:«من اسرائیل را ترکو قوم برگزیدهٔ خودم را طرد کردم.من قوم محبوب خود راتسلیم دشمنانشان نمودم.
8. قوم برگزیدهٔ من مخالف من شدهاند؛مثل شیری در جنگل بر من میغرّد.از این رو از آنها بیزارم.
9. قوم برگزیدهٔ من مثل پرندهای استکه از هر طرف مورد هجوم بازهای شکاری قرار گرفته باشد.حیوانات وحشی را صدا کنیدتا به این ضیافت بیایند.
10. بسیاری از فرمانروایان بیگانه، تاکستان مرا ویرانو مزارع مرا لگدمال کردهاند.سرزمین زیبای مرا به بیابان مبدّل ساختند،
11. و از آن، زمین بایر به وجود آوردند؛زمینی متروک و بیحاصل!تمام زمین به بیابان بیآب و علف تبدیل شدهو کسی به آن اهمیّت نمیدهد.
12. از آن سوی بلندیهای بیابانمردم برای غارت آمدهاند.من چنان جنگی در این سرزمین برافروختمکه دیگر کسی از آن در امان نخواهد بود.