5. وقتی به فرعون خبر دادند که بنیاسرائیل فرار کردهاند، او و درباریانش پشیمان شده با خود گفتند: «این چه کاری بود که ما کردیم و این قوم را از بردگی خود آزاد ساختیم؟»
8. خداوند، دل فرعون و درباریان او را سخت گردانید و فرعون به تعقیب بنیاسرائیل که جسورانه از مصر بیرون رفته بودند پرداخت.
9. لشکریان مصر، با تمام اسبان و ارّابههای فرعون و سواران به دنبال بنیاسرائیل رفتند و در پیحیروت و بعلصفون، جایی که اردو زده بودند، به آنها رسیدند.
10. وقتی بنیاسرائیل دیدند که فرعون و لشکریانش به دنبال آنها میآیند ترسیدند و نزد خداوند فریاد کردند.
11. آنها به موسی گفتند: «آیا در مصر قبر نبود که ما را به این بیابان آوردی تا اینجا بمیریم؟ ببین با بیرون آوردن ما از مصر با ما چهكار كردی.
12. آیا قبل از اینکه از مصر بیرون بیاییم به تو نگفتیم که بگذار در اینجا بمانیم و مصریها را خدمت کنیم؟ زیرا بهتر است در آنجا برده باشیم تا اینکه اینجا در بیابان بمیریم.»
13. موسی در جواب آنها گفت: «نترسید. بایستید و ببینید که خداوند امروز برای نجات شما چه میکند. شما هرگز دوباره مصریان را نخواهید دید.
14. خداوند برای شما جنگ میکند و لازم نیست شما هیچ کاری بکنید.»
15. خداوند به موسی فرمود: «چرا نزد من فریاد میکنید؟ به قوم بگو که پیش بروند.
16. تو هم عصایت را به دست بگیر و با آن به دریا بزن. آب دریا شکافته خواهد شد و بنیاسرائیل میتوانند در وسط دریا از روی خشکی عبور کنند.
17. من دل مصریان را سخت میکنم تا آنها شما را تعقیب کنند. پس از آن به وسیلهٔ قدرتی که بر فرعون و لشکریان او و ارّابهها و سوارانش نشان میدهم، جلال خواهم یافت.
18. وقتی آنان را شكست دادم مصریان خواهند دانست که من، خداوند هستم.»
19. فرشتهٔ خداوند که در جلوی اردوی بنیاسرائیل حرکت میکرد، رفت و در پشت سر آنها ایستاد. ستون ابر هم از جلوی ایشان رفت و در پشت سر آنها،
20. بین لشکریان مصر و اردوی بنیاسرائیل ایستاد. ستون ابر برای مصریها تاریکی و شب به وجود آورد ولی به قوم اسرائیل روشنایی میبخشید. بنابراین لشکریان آنها نتوانستند به یکدیگر نزدیک شوند.
21. موسی دست خود را به طرف دریا بلند کرد و خداوند به وسیلهٔ یک باد شدید شرقی که در تمام شب میوزید آبهای دریا را به عقب برد. آب شکافته شد