7. تمام کاهنان، انبیا و همهٔ مردم آنچه را در معبد بزرگ گفتم شنیدند.
8. به محض اینکه آنچه خداوند امر کرده بود بگویم گفتم، آنها مرا گرفتند و فریاد زدند: «تو باید بهخاطر این سخنان کشته شوی!
9. چرا به نام خداوند نبوّت کرده میگویی که این معبد بزرگ به سرنوشت شیلوه مبتلا خواهد شد و این شهر ویران میشود و دیگر کسی در آن زندگی نخواهد کرد؟» آنگاه مردم از هر طرف دور من ازدحام کردند.
10. وقتی رهبران یهودا از این واقعه باخبر شدند با عجله خود را از کاخ سلطنتی به معبد بزرگ رسانیدند و در دروازهٔ نو در جاهای خود نشستند.
11. آنگاه کاهنان و انبیا به رهبران و عامهٔ مردم چنین گفتند: «این مرد سزاوار حکم مرگ است، چون علیه شهر ما سخن گفته است. شما با گوش خودتان آن را شنیدهاید.»
12. بعد از آن من گفتم: «خداوند مرا فرستاد تا همهچیز را علیه این معبد بزرگ و این شهر اعلام کنم.
13. شما باید راه و روش و کردار خود را در زندگی تغییر دهید و از خداوند، خدای خود اطاعت کنید. اگر شما چنین کنید، او نیز از تصمیم خود برای نابودی شما منصرف خواهد شد.
14. امّا در مورد من، در اختیار شما هستم! با من هرطور که صلاح میدانید منصفانه رفتار کنید.
15. امّا شما مطمئن باشید چه میکنید: اگر مرا بکشید شما و مردم این شهر باید بدانید که مرد بیگناهی را کشتید، خون او به گردن شما خواهد بود، چون خداوند مرا فرستاده تا این پیام را به شما بدهم.
16. آنگاه رهبران قوم و مردم به کاهنان و انبیا گفتند: «این مرد به نام خداوند، خدای ما سخن گفته است و او نباید کشته شود.»
17. بعد از آن بعضی از پیران قوم برخاستند و به مردمی که در آنجا جمع شده بودند گفتند: